به نام یگانه معلم هستی

امور آموزشی - پژوهشی - پرورشی و هرآنچه در سیستم آموزش و پرورش میخواهید را در اینجا ببینید!!!

به نام یگانه معلم هستی

امور آموزشی - پژوهشی - پرورشی و هرآنچه در سیستم آموزش و پرورش میخواهید را در اینجا ببینید!!!

خویشتن دار حقیقی


پیرمردی در یک قصر زندگی می‌کرد. با وجود این به موقعیت خود غره نشده و به راستی دل از دنیا بریده بود. شخصی که به تازگی ترک جاه و جلال دنیا کرده و لباس مندرس بر تن کرده بود، با دیدن آن پیرمرد غرق در آن همه شکوه و جلال، با خود اندیشید چگونه می‌تواند با داشتن چنین زندگی مرفه و مجللی به معرفت حقیقی رسیده باشد؟ در همان لحظه فریادی به گوش رسید که قصر آتش گرفته است!

فرد تازه کار، بی‌درنگ بیرون پرید تا لباس‌هایش را که روی بند آویزان کرده بود از سوختن نجات دهد. در بازگشت، با دیدن پیرمرد که بی‌خیال نشسته بود حیرت کرد. تازه کار پرسید: «عالی جناب، آیا نشنیده‌اید که قصر آتش گرفته است؟ پس چگونه این‌جا نشسته‌اید؟ گویی هیچ حادثه‌ای رخ نداده است؟»

پیرمرد با آرامش پاسخ داد: «دارایی من همراه من است و با هیچ آتش‌سوزی مهیبی نیز از بین نمی‌رود!»

نکته: تو بدنت نیستی. بدنت چیزی است که داری، نه چیزی که هستی. بدنت فناپذیر است. تو فناناپذیری؛ اما بدنت هست. تو نه آن پولی، نه آن شغلی، نه آن اتومبیلی، نه آن خانه‌ی زیبای ییلاقی هستی و نه چیزهای دیگری که روی هم انباشته‌ای. وجودی که تو هستی در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن «عشق» است. تو همانی که عشق هست. برای همین است که وقتی آن «هستی» در اوج شادمانی هستی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.